سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرار

http://bayanbox.ir/view/7872603505181343904/4c637f87.jpeg

سربازیش باید داخل خانه ی جناب سرهنگ می گذراند. آن هم زمان شاه.

وقتی وارد خانه شد و چشمش به زن نیمه عریان سرهنگ افتاد ، بدون

معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمهکه انتظارش را می کشید،

آماده کرد. جریمه اش تمیز کردن تمام دست شویی های پادگان بود. که در هر نوبت

چهار نفر مأمور نظافتشان بودند، هفت روز از این جریمه می گذشت که سرهنگ

برای بازرسی آمد و گفت:« بچه دهاتی، سر عقل امدی»عبدالحسین که نمی خواست

دست از اعتقاتش بکشد گفت:«این هجده توالت که سهله، اگه سطل بدی دستم

وبگی همی این کثافت هارا خالی کن توی این بشکه بعد ببرتوی بیابون وتا آخر

سربازی هم همین کارت باشه؛باکمال میل قبول می کنم؛ ولی دیگه توی اون

خونه پا نمی ذارم»بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف

اعتقاداتش نمی شوند، کوتاه امدند و فرستادنش گروهان خط.

 

منبع:کتاب خاک های نرم کوشک،ص16-20


[ شنبه 94/4/20 ] [ 5:21 عصر ] [ گمنام ] [ نظر ]
آخرین مطالب