سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فکر گناه........

قاضی-پور-شعبان-ف-محمد-علی

مهمانی بودیم، خانه ی پسر خاله .بچه های فامیل هم جمعشان

جمع بود و دنبال سوژه برای خنده و خوشگذارانی. یکی از

بچه ها سوژه را پیدا کرده بود. عروسک بزرگی را برداشت

لباسش را درآورد وپرت کرد سمت شعبان. همه متتظر بود

ناراحتیش را ببیند وبزنند زیر خنده.

شعبان که چشمش به عروسک افتاد، سریع بلند شد تا مهمانی

راترک کنند. با لحن خاصی به شعبان گفتند:«حالا مگه چی

شده . که می خوتی بری؟»شعبان رو به بچه ها کرد و حرفی

زد که هیچکس انتظارش را نداشت:«این عرسک فکر آدم

را مشغول می کنه، این عروسک می تونه آدم را به گناه

بندازه.»


[ دوشنبه 94/4/8 ] [ 10:59 عصر ] [ گمنام ] [ نظر ]
آخرین مطالب