سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرتغال

در اردوگاه هر دو یا سه ماه یک بار میوه ای می آوردند و به عنوان دِسِر بین اسرا توزیع می کردند.

هر گاه می خواستند میوه بدهند، اگر انگور بود، به هر نفر هشت یا نه حبّه می رسید، اگر هندوانه بود

به هر پانزده نفر یک هندوانه می دادند. بعضی مواقع هم یک جعبه خرما می دادند تا بین افراد یک

آسایشگاه هفتصد نفری توزیع کنم که در این رابطه ارشد آسایشگاه وظیفه ی تقسیم را به عهده داشت.

یک روز یکی از نگهبانان عراقی با عجله وارد آسایشگاه شد و در حالی که یک دانه پرتقال را که تقریباً

لاشه و گندیده بود، در دست گرفته بود. پرسید: آیا شما تا به حال در کشورتان چنین میوه ای دیده اید؟

یکی از برادران سپاهی که از حرف او سخت ناراحت شده بود، جواب داد: ما این پرتقال ها را جلوی

گاو و گوسفندهای خودمان می ریزیم. تحمل این حرف برای نگهبان عراقی و همراهانش خیلی

سخت بود. به خصوص که بچه های اردوگاه نیز به این حاضرجوابی به موقع، حسابی خندیده بودند.

او هم برای خالی کردن خشم خود، آن برادر سپاهی را به کناری کشید و به شدت با کابل کتک زد.

سپس او را لخت کرد و در حالی که فقط یک شورت به تن داشت، وادارش کرد در زمینی که از شدّت

گرمای 50 درجه، راه رفتن با کفش یا دمپایی هم غیر قابل تحمل بود، با پای برهنه دور خود بچرخد

و هر بار که می ایستاد و پاهایش را از سوزش گرما در دست می گرفت، ضربات کابل بود که بر بدن

او فرود می آمد. تبلیغات حزب بعث عراق اصولاً حول این محور بود که ایرانی ها کلّاً عقب افتاده اند و

چیزی نمی فهمند. یک شب یکی دیگر از عراقی ها آمد و گفت برای شما دستگاهی می آورند که

توی آن آدم ها راه می روند. ما هر چه فکر کردیم، نتوانستیم حدس بزنیم آن دستگاه چیست، تا

آن که بعداً فهمیدیم دستگاهی که سرباز عراقی تعریفش را می کرد، تلویزیون بود.
کتاب طنز در اسارت، صفحه:29


[ شنبه 94/8/16 ] [ 11:29 عصر ] [ گمنام ] [ نظر ]
شهداشرمنده ایم!!!!!!!!!!

نتیجه تصویری برای شهدا

پرسیدی بعد از شهدا چه کرده ایم؟
جوابت دادم هیچ،
از حرمت آلاله گفتیم و نوشتیم در حالیکه پایمان روی لاله ها بود.??
#قرارگاه_عمار
@amarha ]


[ شنبه 94/8/9 ] [ 12:7 عصر ] [ گمنام ] [ نظر ]
آخرین مطالب
صفحات وب